جایی که فرمانداری دستور داده تا کانال حفر شود و راههای رفت و آمد گازوییلکشها در مسیر انحرافی مسدود شود مقصدم برای بازدید است. از رودبار بیرون میزنم بسوی «پل بهادر آباد» که در مسیر عنبرآباد است. نیسانهای آبیرنگ قسمت بارشان آنقدری بالاست که غیرعادی به نظر میرسند. خالی میروند تا مشکهای گازوییل را بار بزنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نرسیده به پاسگاه نیسانها سرعت را کم میکنند و میپیچند بسوی تپهها. گرد و خاکی به پا میکنند که به زور رنگ آبیشان در قاب خاکی دشت به چشم میآید. با ماشین پژوی نقرهای با فاصله زیادی به راه میافتیم. نیسانها پس از یکی دو کیلومتر لابهلای تپهها راهی باز کردهاند که پاسگاه را دور میزند. مسیر قبلی به دستور فرماندار تخریب شده. نرسیده به تپهها موتورسواری را میبینم که با لباس یکدست سفید روی موتور، ما را زیر نظر گرفته است. صورتش را با لنگ بلوچی پوشانده. راپورت ما را به نیسانهایی که از جاده بسوی تپهها میپیچند، میدهد. نزدیک به 20
نیسان ابتدای مسیر خاکی ایستادهاند؛ میترسند جلوتر بیایند. راننده پیاده میشود و به موتورسوار میگوید که من و تصویربردار از تهران آمدهایم و مستندسازیم و با کسی کار نداریم. موتورسوار میترسد و تصور میکند که مسلح هستیم. گاز موتورش را میگیرد و از مقابل چشممان گم میشود. راننده میگوید: «این موتورسوار راه پاککن گازوییلکشهاست. کارش همین است که با موتور بین تپهها گشت بزند و اگر پلیس یا نیروی اطلاعاتی کمین کرده باشد سریع به رانندهها بگوید که در دام نیفتند. این رانندهها به این دلیل از این مسیر صعبالعبور میآیند که پلیس اگر آنها را در ایست و بازرسی ببیند یا جریمهشان میکند یا ماشین آنها را توقیف میکند.» پیشروی ما آنها را میترساند و نیسانها همچون ارابههای افسار گریخته در این دشت بزرگ به هر طرفی میرانند تا خود را نجات دهند. از راننده میخواهم ما را جایی پیاده کند که رانندهها ما را نبینند و برگردد بسوی جاده اصلی تا لااقل نیسانیها تصور کنند بیخیالشان شدهایم. پس از چندین دقیقه پیادهروی بالای یکی از تپهها طوری که رانندهها مرا نبینند انتظارشان را میکشم. کنارم یکی از مسئولان فرمانداری هم هست. او میداند با چه زبانی رانندهها را رام کند. پس از چند دقیقه 4 نیسان پشت سرهم بسوی تپهها میآیند. سریع پائین میدویم و آنها مدام راهشان را عوض میکنند. بعد از گذشتن از 5 تپه بالاخره همراهم میتواند جلوی نیسانها را بگیرد و به زبان محلی برایشان توضیح میدهد که خطری آنها را تهدید نمیکند و فقط میخواهیم مصاحبه کنیم. 2 جوان 28 و 30 ساله به نامهای غفور و مالک لباس شیری و خاکیرنگ به تن دارند. هر دو لاغراندام و آفتابسوختهاند. بعد از چاق سلامتی میپرسم چرا با دیدن ما فرار کردند؟ جوانی که قد بلندتری دارد جواب میدهد. «والا ما از سایه خودمان هم میترسیم. اگر ماشین را از ما بگیرند چند ماه باید برای آزاد کردن آن اسیر شویم. این ماشین تنها سرمایه ماست. اگر از ایست و بازرسی پلیس رد شویم ماشین را به خاطر اینکه با آن گازوییلکشی میکنیم توقیف میکنند. وقتی شما را دیدیم فکر کردیم که پلیس هستید و میخواهید کمین بزنید و ماشینها را بخوابانید.» از مالک 30 ساله که دو پسر 10 و 8 ساله دارد و اهل رودبار است درباره کارشان میپرسم که چطور وارد این کار شده و برای هر بار حمل گازوییل چقدر دستش میآید. او نگاهی به همراهم میکند و به زبان محلی میپرسد که راستش را بگوید یا نه؛ بعد جواب میدهد:«کارم قبلاً کشاورزی بود ولی با این بیآبی و گرانیها نمیصرفد که کشاورزی کنیم. پارسال که کلی از بار هندوانهام به خاطر ارزانی هندوانه روی دستم ماند و کلی ضرر کردم. بیخیال کشاورزی شدم و نیسانی با قرض خریدم و گازوییل بار میکنم. یک روز درمیان به میثمآباد میروم و مشکها را پشت نیسان میاندازم و میبرم بسوی روستایی در دلگان. هر سرویس هم یک میلیون، یک میلیون و 500 هزار تومان گیرم میآید. از ترس پلیس مجبوریم از این مسیر عبور کنیم که خیلی خطرناک است هر لحظه امکان چپ کردن هست. موقع برگشت وضعیت خطرناکتر هم میشود. هفتهای دستکم چند نفر توی همین مسیر چپ میکنند یا کمک ماشینشان میشکند.» در حال گفتوگو هستیم و نیسانها همینطور از پشت ما رد میشوند. از آن طرف هم نیسانهایی میآیند که تا خرخره گازوییل زدهاند و روی آنها را با برزنت تیره پوشاندهاند. یکی از رانندهها با دیدن دوستانش از ماشین پیاده میشود و بسوی ما میآید. او وقتی میفهمد که مستندسازم از مشکلات و دغدغههایش میگوید: «من ماهی 24 میلیون از این کار بدست میآورم ولی چیز زیادی برای خودم باقی نمیماند. هر بار که این مسیر را میروم و میآیم باید ماشینم را سرویس کنم. هر ماه برای ماشینم لاستیک میخرم و گذشته از اینکه کار پر درآمدی است ولی خیلی هم خطرناک است. وقتی سوار نیسان پر از گازوییل میشوی و مجبوری با تمام سرعت توی جاده بگازی تا پلیس گرفتارت نکند پیش خودت میگویی نکند ماشین لاستیک بترکاند؟ نکند پلیس با تیر بزند؟ نکند چپ کنم و ماشین آتش بگیرد و خاکستر شوم. این فکرها تبدیل شده به کابوسی که شبها توی خواب هم میبینم. میترسم الآن پلیس بریزد خانه و مرا دستگیر کند. من و امثال من چارهای نداریم جز اینکه گازوییلکشی کنیم چرا که کاری نداریم.» پیش از رفتن یکی از رانندهها میگوید چند وقت پیش ترامپ گفته بود که جلوی صادرات نفت ایران را میگیرد و ما هم به او میگوییم ایرادی ندارد، جلوی صادرات قانونی را بگیرد؛ ما خودمان با همین نیسانها نفت و گازوییل را از کوه و کمر به کشورهای دیگر صادر میکنیم.
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا
منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۴۳۷۶۷۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
باران شدید در خوزستان / دکلهای برق فشارقوی سقوط کردند
آفتابنیوز :
سرهنگ سعید رحیمی شامگاه جمعه در گفتوگویی رسانهای اظهار کرد: به علت آبگرفتگی و سقوط پایههای برق، محور سر بندر به آبادان در محدوده شادگان مسدود شد.
رئیس پلیس راه خوزستان افزود: همکاران ما در پلیس راه از منطقه خور دورق مسیر را یکطرفه کردهاند تا عوامل امدادی نسبت به جمعآوری پایهها و کنترل برق اقدام کنند.
وی ادامه داد: به علت بارش شدید باران در چند نقطه در محور ایذه به دهدز ریزش کوه صورت گرفت که توسط عوامل راهداری پاکسازی و مسیر باز شده است.
رئیس پلیس راه خوزستان بیان کرد: همچنین در محور اندیکا در منطقه تاراز مه گرفتگی و ریزش باران شدید صورت گرفته که با همکاری عوامل راهداری و پلیس راه مسیر پاکسازی شد
منبع: خبرگزاری مهر